من این غزل رو خیلی دوست دارم به همین خاطر به شما تقدیمش میکنم: 

 

 یک شاخه رز، یک شعر ،یک لیوان چایی

آنقدر اینجا می نشینم تا بیایی!

 

از بس که بعد از ظهرها فکر تو بودم

حالا شدم یک مرد مالیخولیایی!

 

بعد از تو خیلی زندگی خاکستری شد

رنگ روپوش بچه های ابتدایی!!

 

یک روز من را می کشی با چشمهایت

دنیا پر است از این رمان های جنایی

 

ای کاش می شد آخرش مال تو بودم

مثل تمام فیلمهای سینمایی!!

 

امسال هم تجدید چشمان تو هستم

می بینمت در امتحانات نهایی

 

می بینمت؟امانه!مدتهاست مانده است

یک شاخه رز...یک شعر...یک لیوان چایی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد