لحظه ی خدافظی به سینه ام فشردمت

اشک چشمام جاری شد دست خدا سپردمت

دل من راضی نبود به این جدایی نازنین

عزیزم منو ببخش اگه یه وقت آزردمت

گفتی به من غصه نخور می رم و بر میگردم

همسفر پرستو ها میشم و بر میگردم

گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی

گفتی تا چشم هم بزنی میرم و برمیگردم

عزیز رفته سفر کی برمیگردی

چشمونم مونده به در کی برمیگردی

رفتی و رفت از چشام نور دو دیده

ای ز حالم بی خبر کی برمیگردی

غمگین تر از همیشه به انتظار نشستم

پنجره ی امیدمو هنوز به روم نبستم

پرستو های عاشق به خونشون رسیدن

اما چرا عزیز دل هر گز تو رو ندیدن

گفتی به من غصه نخور می رم و بر میگردم

همسفر پرستو ها میشم و بر میگردم

گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی

گفتی تا چشم هم بزنی میرم و برمیگردم

عزیز رفته سفر کی برمیگردی

چشمونم مونده به در کی برمیگردی

رفتی و رفت از چشام نور دو دیده

ای ز حالم بی خبر کی برمیگردی

           

 

 


با من اکنون چه نشستنها،خاموشیها

با تو اکنون چه فراموشی ها

چه کسی می خواهد من و تو ما

نشویم، خانه اش ویران باد

من اگر ما نشوم تنهایم، تو اگر ما

نشوی خویشتنی

از کجا که من وتو، شور یکپارچگی را

در شهر باز برپا نکنیم

از کجا که من وتو، مشت رسوایان

راباز نکنیم

من اگر برخیزم تو، اگر برخیزی،همه

برمی خیزند

من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه

کسی برخیزد

چه کسی با دشمن بستیزد

چه کسی پنجه در پنجه هر دشمن

درآویزد

       

من این غزل رو خیلی دوست دارم به همین خاطر به شما تقدیمش میکنم: 

 

 یک شاخه رز، یک شعر ،یک لیوان چایی

آنقدر اینجا می نشینم تا بیایی!

 

از بس که بعد از ظهرها فکر تو بودم

حالا شدم یک مرد مالیخولیایی!

 

بعد از تو خیلی زندگی خاکستری شد

رنگ روپوش بچه های ابتدایی!!

 

یک روز من را می کشی با چشمهایت

دنیا پر است از این رمان های جنایی

 

ای کاش می شد آخرش مال تو بودم

مثل تمام فیلمهای سینمایی!!

 

امسال هم تجدید چشمان تو هستم

می بینمت در امتحانات نهایی

 

می بینمت؟امانه!مدتهاست مانده است

یک شاخه رز...یک شعر...یک لیوان چایی